اکنون تو نمی دانی که چون با نااهل سخن گویی، سیلی خوری و سخنی که فهم نکنند بر کفر و دیگر چیزها حمل کنند و هزار چیز از اینجا تولد کند
شیخ را گفتم: چون مذهب و اعتقاد پاک است مرا از طعنه ی نا اهل چه باک است مرا؟
مرا گفت: هر سخن به هر جای گفتن خطاست و هر سخن از هر کس پرسیدن هم خطاست. سخن از اهل، دریغ نباید داشت – که نااهل را خود از سخن مردان ملال بود. مثال دل نااهل و بیگانه از حقیقت همچنان است که فتیله ای که به جای روغن آب به او رسیده باشد. چندان که آتش به نزد او بری، افروخته نشود. اما دل آشنا همچو شمعی است که آتش از دور به خود کشد و افروخته شود.
اکنون حدیث صاحب سخن از نور خالی نباشد. پس نور در شمع گیرد نه در فتیله ی تر .
و شمع تن خود در سرِ سوز دل کند و چون شمع نماند، آتش نیز نماند. اهل معنی نیز تن در سرِ سوز دل کنند. اما چون تن نماند روشنایی زیادت شود و به آشنایی کشد.
فی حالت طفولیت، شهاب الدین یحیای سهروردی (شیخ اشراق)